نمایش نتایج: از 1 به 13 از 13

موضوع: مشکلات شدید با خانواده

4573
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2019
    شماره عضویت
    40837
    نوشته ها
    18
    تشکـر
    5
    تشکر شده 10 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    مشکلات شدید با خانواده

    سلام من یه دختر بیست وچهار ساله هستم
    سلام من یه دختر بیست و چهار ساله هستم ومدرسه نمونه درس خوندم اما به علت تنبلی وشاید نمی دونم بی علاقگی شش بار کنکور دادم اما دررشته مورد علاقه ام قبول نشدم پدرم از دست دادم و خدارو شکر مشکل مالی شدید ندارم اما مشکل اصلی من خانواده ام هستن اونا به هیچ عنوان منو درک نمی کنن به خاطر کنکور چن سالی تو خونه موندم البته ازقبل هم اهل بیرون رفتن نبودم
    ۱۳۹۸/۳/۱۶
    واگر هم تمایلی به بیرون رفتن داشتم مامانم اجازه نمیداد حالا با اینا کاری نداریم وپنچ تا خواهر بزرگتر از خودم دارم و دوتا برادر بزرگتر اخرین بچه هستم چون اخرین بچه هستم همه فک میکنن من بچه ام البته خودمم بی تقصیر نبودم تمام دوران قبل هجده سالگی هروقت دعوام میکردن بدون اینکه بفهمم چرا باید دعوام کنن میگفتم مشکل ازمنه حالا که دارم فک میکنم همش جلو خانواده ام کوتاه اومدم برای همه چیز اونا مثل ارباب ها باهام رفتار میکنن میگن این کارو بکن این کارونکن اینجوری بخوری اینجوری بخند به خدا تا نشستنم هم نظر میدن سه تا از خواهرام ازدواج کردن وقتی کوچیک بودم اونا کاری ندارن تازگیا یکی از داداشام هم ازدواج کرده اون هم گیر میداد اما از اینا بهتر بود داداش کوچکترم عصبی همش داد میزنه فحش میده چن باری هم قبلا کتکم زده کلا از ازار من لذت میبره با مامانم که حرف میزنم میگه داداشت عصبی سر به سرش نزار اما به خدا من حتی سر سفره نمیرم که دعوامون نشه همش مسخره ام میکنه مامانم میگه هرچی میگن گوش کن اینا خیر وصلاحت میخوان که بهت میگن اینجوری باشی بهتره به خاطر کنکور وزنم زیاد شده مامانمهمش نیش میزنه که چاقی و بدهیکل هیشکی هم نمیگیرتت بعد هم نصیحتش تموم نمیکنه هی میگه هی از اشتباهاتم میگه اگرم ناراحت بشم بدتر باهام دعوا میکنه حالم خوب نیست اصلا خیلی احساس تنهایی دارم هیچ راه فراری برام نزاشتن
    می خوابیدم تاکمترحرفاشون بشنوم بهم میگفتن خرس می یومدن به زور بیدارم میکردن تو اتاق تنها میشینم همون داداش مریضم میگه در باز بزار میخوام هوا بیاد درم باز باشه باز میگه بیا بیرون من تو اتاق کار دارم حق ندارم مریض بشماگه بشم میگن تو همیشه مریضی تو همیشه حالت خرابه به خدا اگر مریض شم دکتر نمیرم چون مامانم میگه رعایت نکردی مریض شدی حالا من باید کلی پول دکتر بدم درحالی که اگه بقیه مریض شن مامانم ناراحت میشه پیگر کارشون هست اما من نه همه جوره توهین میشنوم خیلی جدیدا زود رنج شدم تندی اشکم در میاد به خاطر همین هم مامانم میگه تو رو هرکی بگیره طلاقت میده خواهر برادرام سنشون بالاست چون نمی تونن مشکلات خودشون حل کنن همش به من گیر میدن که درس بخون و لاغر شو واز اینحرفا شاید فک کنید خوب بگن اینا که بد نیست نه بدنیست اما اگر همش با توسری زدن تحقیر باشه به خدا خیلی درد داره دلم محبت می خواد خیلی زیاد اما کسی رو ندارم تا با هرکدوم هم درد میکنم میگن عیب از خودته و فلان دلم میخواد یکی منو همین جوری بخواد خیلی احساس بی کسی میکنم نمیدونم اما این قدر بهم گفتن هرکی تورو بگیره طلاقت میده یه جورایی خودمممطمئنم که ازدواج و طلاقم یکی با وجد این که خیلی دلم ازدواج میخواد اره چاقم برام هزینه شد اما نتیجه نداشتم اخلاقم بد و زود رنجم دست وپا جلفتی ام تنبلم همیشه مریضم یه جام درد میکنه اما واقعا با این شرایط نباید کسی منو دوست داشته باشه منو حتی مامانمم نمی خواد با همه مهربونم اما هرکی که خرش از پل گذاشت یه تیکه ای بهم می ندازه اینا بیشتر اذیتم میکنه از همه چی منع هستم اگه مامانم ببینه گوشی دستمه شروع میکنه به فحش دادن بهم اگه اهنگ بزارم میگه قطعش کن سرم درد میکنه یه مدتی رفتم کلاس شنا یکم پول جمع کرده بودم فقط برا یه ترم پول نداشتم به مامانم گفتم بده پول بهم گفت نمیخواد بری گفتم برای عروسی فلان فامیل لباس نمیخرم در عوض پول بده برم شنا چیزی نگفت صبح ثبت نام تا ظهر منتظر نشستم از ترس هم جرئت نداشتم بگم پول بده یکی دوباری اروم گفتم جواب نداد اینجور مواقع جواب نمیده بعد که بیشتر میگی فحش میده حرفای بد میزنه دلمو میش************ه داشتم میرفتم از خونه بیرون گفت کجا گفتم میرم برا ثبت نام گفت الان نرو زوده گفتم کلاسش زود پر میشه محل نداد بهم منم رفتم بی پول بودم رفتم به خواهرم که ازدواج کرده گفتم پول بهم قرض بده بعدا جمع کنم بهت بدم کارتش داد رفتم برا ثبت نام نمی دونم خوشبختانه با بد بختانه گفتن پرشده برگشتم اخه اگه مامانم میفهمید از خواهرم پول قرض کردم تیکه تیکه ام میکرد نشد که دیگه برم خودش کلاس ایروبیک باوجود این که میدونست متنفرم از این کلاس اما چون یکی گفته بود خوبه نوشت منو البته قبل شنا رفتنم منم تا ترم تموم بشه رفتم بعدش گفتم خوشم نمیاد از این کلاس دائم بهم میگفت تو تنبلی بدبختی و بی عاری و کلاس نوشتم نرفتی درحالی که رفتم فقط برا ترم بعد ثبت نام نکردم قبلا گفته بودم دوس دارم برم شنا گفته بود باشه بهم میگفت تو شنا هم نمیری از پس تنبلی اما پول نداد که ادامه بدم مامانم بار ها وبارها این کارو تکرار کرده هرچی بگم عکسش انجام میده اصلا نظر من درمورد زندگی شخصیم مهم نیست بقیه از نظرش بهتر میفهمن
    نمی دونم چی کارکنم خواهرای که مجردن بدتر از اون هستن من عاشق اشپزی ام تو این یه مورد که مامانم چیزی نمیگع خواهرم میگه تو استعداد نداری هرچی بپزم میگه اینجوری نباید می پختی اشتباه حتی دارم پیاز سرخ میکنم میگه اینطوری سرخ کردن اشتباه اگه توجه کنم به نظرش شروع میکنه به سخنرانی که تو هرکلمه اش ده تا تپهین به منه اگه هم توجه نکنم یه جوری حالمو میگیره مثلا میاد زیر گاز خاموش میکنه میگه روغن سوخته بوش میاد قیافه اشو کج میکنه یا میگع مامان چرا به این گفتی یه کاری بکنه بزار این بخوابه فقط کلا اذیت میکنه خیلی البته زجرم میده اما تنها منبع مالی من همین خواهرمه یعنی این فقط هر ازچن گاهی بهم پول میده اخه میره سر کار وگرنه مامانم که حتی یه پاپاسی هم جلوم نمی اندازه تو سال شاید یه مانتو بخرم اونم شاید چون همین که بریم خرید مامانم شروع میکنه ادم هیکل دخترای مردم میبینه کیف میکنه تو چی هیچی تنت نمی شه براهمین زیاد دوس ندارم برم خرید ازاون طرف جلو فامیلا با لباس قدیمی خجالت میکشم اما همین که مهمونی تموم شد مامانم و بقیه هم شروع میکنن این چه لباسی تو پوشیدی چرا ابرو میبری مگه ما برات نمیخریم چرا اینجوری میکنی چرا همیشه ادا مریضارو در میاری خدا ترو اخر میگیره مطمئن باش میگن میگن و میگن منم فقط گریه میکنک اخرشم میگن ببخش اما لایق تو هین هستی اگرم نیام جلو مهمونا بهم میگنتو بد بختی اداب معاشرت بلد نیستی جالبه همه اینارو به خودشونم گفتم اما میگن کی ما کی این حرفارو بهت زدیم تازه اگرم به یادشون بیارم میگن حقت بوده تو نباید اون کار میکردی عاشق کتابم یه عالمه کتاب با بدبختی برا خودم خریدم برادر دیوانه ام باخواهرم دعواش شد کتابای منو ریخت از کمد بیرون قلبم خیلی شکست به مامانم میگم میگه میدونم تقصیر اونه اما اون اعصاب نداره میگم پس چرا بعد هرکاری که میکنه تو قربون صدقه اش میری میگه اره من گفتم به تو فحش بده من میخوام نرو بزنه میگم تکلیفم چیه میگه ادم باش اخه چه جوری
    نمی دونم چی کارکنم خواهرای که مجردن بدتر از اون هستن من عاشق اشپزی ام تو این یه مورد که مامانم چیزی نمیگع خواهرم میگه تو استعداد نداری هرچی بپزم میگه اینجوری نباید می پختی اشتباه حتی دارم پیاز سرخ میکنم میگه اینطوری سرخ کردن اشتباه اگه توجه کنم به نظرش شروع میکنه به سخنرانی که تو هرکلمه اش ده تا تپهین به منه اگه هم توجه نکنم یه جوری حالمو میگیره مثلا میاد زیر گاز خاموش میکنه میگه روغن سوخته بوش میاد قیافه اشو کج میکنه یا میگع مامان چرا به این گفتی یه کاری بکنه بزار این بخوابه فقط کلا اذیت میکنه خیلی البته زجرم میده اما تنها منبع مالی من همین خواهرمه یعنی این فقط هر ازچن گاهی بهم پول میده اخه میره سر کار وگرنه مامانم که حتی یه پاپاسی هم جلوم نمی اندازه تو سال شاید یه مانتو بخرم اونم شاید چون همین که بریم خرید مامانم شروع میکنه ادم هیکل دخترای مردم میبینه کیف میکنه تو چی هیچی تنت نمی شه براهمین زیاد دوس ندارم برم خرید ازاون طرف جلو فامیلا با لباس قدیمی خجالت میکشم اما همین که مهمونی تموم شد مامانم و بقیه هم شروع میکنن این چه لباسی تو پوشیدی چرا ابرو میبری مگه ما برات نمیخریم چرا اینجوری میکنی چرا همیشه ادا مریضارو در میاری خدا ترو اخر میگیره مطمئن باش میگن میگن و میگن منم فقط گریه میکنک اخرشم میگن ببخش اما لایق تو هین هستی اگرم نیام جلو مهمونا بهم میگنتو بد بختی اداب معاشرت بلد نیستی جالبه همه اینارو به خودشونم گفتم اما میگن کی ما کی این حرفارو بهت زدیم تازه اگرم به یادشون بیارم میگن حقت بوده تو نباید اون کار میکردی عاشق کتابم یه عالمه کتاب با بدبختی برا خودم خریدم برادر دیوانه ام باخواهرم دعواش شد کتابای منو ریخت از کمد بیرون قلبم خیلی شکست به مامانم میگم میگه میدونم تقصیر اونه اما اون اعصاب نداره میگم پس چرا بعد هرکاری که میکنه تو قربون صدقه اش میری میگه اره من گفتم به تو فحش بده من میخوام نرو بزنه میگم تکلیفم چیه میگه ادم باش اخه چه جوری
    چن وقتی خیالاتی شدم همش فک میکنم جن هستش تو خونمون همش فک میکنم یکی میخواد اذیتم وقتی تنهام به مامانم گفتم خندید بهم گفت نماز نمیخونی خدا ازت برگشته اینا همش خیالاته و از این حرفا در کل یکم مسخره امم کرد خدایی نه را پس دارم نه راه پیش با هرکی دوس میشم همون ابجیم که میگه تو اشپزی بلد نیستی اون میگه این مناسب تو نیست چرا با فلانی حرف زد و از این حرفا با زن پسر داییم یکم رابطه گرم تری داشتم همش تیکه می اندازه خواهرتو اونه نه من برو پیش همون با این من و اون خانم فقط تو مهمونی ها همو میبینیم اما خودش وقتی من به شوخی حتی میگم اره دیگه تو همکارات از من بیشتر دوس داری بااونا می گردی میگه خجالت بکش سنت ببین مثل بچه هایی اخه یه کسی نیست بهش بگه تو که از منم بزرگتری همه جوره داری محدوم میکنی با دختر داییم که همسنه منه دوست بودم از بچگی میگه این خانواده داییم خوب نیست تو نباید باهاش رفت و امد کنی یه بار دختر داییم زنگ زده بود داشتیم حرف میزدیم برادر دیوانه ام اومد تلفن بزور گرفت فحش داد و قطع کرد باورتون میشه اخرش مامانم بامن دعوا کرد یع بار خواستم خودمو بکشم اما از عاقبتش ترسیدم که اون دنیا هم جهنمه و از این حرفا البته دوستام هم به راحتی بهم توهین میکنن راضی نیستم کسی چیزیش بشه به همه کمک میکنم اون وقت ابجیم میگه تو له له مردمی به فکر خودت نیستی برا خودت بجنگ البته این خواهرم همش بهم میگه تو خیلی باهوشی حیف این همه ذهنت به هدر بره باید درس بخونی وقتی کم سن تر بودم مثل احمقا همه چی به خواهرم میگفتم اونم به جای دلداری فقط سرکفت میزد که خاک تو سرت عرضه نداری از خودت دفاع کنی و از این حرفا با وجود این که بهش گفته بودم به کسی نگه و رازه موقع دعوا بلند بلند میگفت و بهم فحش میداد خیلی دلم خونی اما به هرکدوم که گفتم میگن حقته خودت خواستی اگه کنکور قبول شده بودی الان این وضعت نبود
    ترو خدا کمکم کنید بگید چی کار کنم هیچ راهی دیگه به ذهنم نمیرسه محبت هم جواب نمیده چون کردم و اونا پرتوقع تر شدن کاش هیچ وقت باهاشون مهربون نبودم کاش

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2018
    شماره عضویت
    39256
    نوشته ها
    274
    تشکـر
    88
    تشکر شده 98 بار در 77 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : مشکلات شدید با خانواده

    عزیز اینکه کسی جواب نمیده ناراحت نشو
    بچه های اینجا شدیدا تنبلن حوصله این همه خوندن ندارن:دی
    امضای ایشان
    [/SIZE]اینجا سرزمین نامردمی هاست،به سلام گرم هیچکس اعتماد نکن
    آدم های این حوالی روی حرف ها و انتخاب هایشان نمیمانند
    همان ها که شروع کردند ،همان ها که تو را خاستند، یک روز در کمال ناباوری و انکار، تو و دل بستگی ات را پس میزنند
    دل نبند!
    اینجا پایان هیچ شاهنامه ای خوش نیست

  3. بالا | پست 3


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : مشکلات شدید با خانواده

    سلام

    میشه لطفاً مشکلتونو خلاصه بگید، قضیه همونطور که دوستمون گفتن صرفاً تنبلی نیست، خوندن این همه مطلب از رو مانیتور پدر چشما رو درمیاره.

    البته بخشی از تاپیکتونو خوندم، میدونم دلتون میخواد همه حرفاتونو با جزئیات بگید قابل درکه، اگه خلاصه مشکلتونو بگید دوستان جواب میدن و کم کم همه مشکلتونو میتونید توضیح بدید.

  4. کاربران زیر از Experience بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2019
    شماره عضویت
    40837
    نوشته ها
    18
    تشکـر
    5
    تشکر شده 10 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکلات شدید با خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط Experience نمایش پست ها
    سلام

    میشه لطفاً مشکلتونو خلاصه بگید، قضیه همونطور که دوستمون گفتن صرفاً تنبلی نیست، خوندن این همه مطلب از رو مانیتور پدر چشما رو درمیاره.

    البته بخشی از تاپیکتونو خوندم، میدونم دلتون میخواد همه حرفاتونو با جزئیات بگید قابل درکه، اگه خلاصه مشکلتونو بگید دوستان جواب میدن و کم کم همه مشکلتونو میتونید توضیح بدید.
    متوجه هستم مشکل من خلاصه اش همین عنوان که زدم کوچکترین عضو خانواده ام وکسی نه تنها درک نمیکنه بلکه دائم از من انتظارات زیادی دارن و به هر نحوی مسخره ام میکنن و تحقیرم میکنن اعصای خانواده ام بعدم میگن مقصر خود تویی این همه نوشتم ببینم واقعا خودم مقصرم یانه

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2019
    شماره عضویت
    40837
    نوشته ها
    18
    تشکـر
    5
    تشکر شده 10 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکلات شدید با خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط Tarah2019 نمایش پست ها
    عزیز اینکه کسی جواب نمیده ناراحت نشو
    بچه های اینجا شدیدا تنبلن حوصله این همه خوندن ندارن:دی
    نه ناراحت نشدم مشکلاتم اخه با خانواده او زیاده اونا اصلا درک نمی کنن وفک میکنن هرچی میگن خودش همون درسته واقعااین کاراشون داره اذیتم میکنه راستش مزمئنم افسردگی دارم اماقدرت پرداخت هرینه مشاوره برای درمانم ندارم

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39631
    نوشته ها
    1,440
    تشکـر
    0
    تشکر شده 473 بار در 393 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : مشکلات شدید با خانواده

    با سلام خدمت شما دوست عزیز
    قابل درک است که شما دوست دارید استقلال داشته باشید و به شما و نیازهایتان توجه شود و اینکه به نظر می رسد آنها با این رفتارها می خواهند مسیر درست را به شما نشان بدهند در صورتی که متوجه یک سری اشتباها رفتاری خودشان نیستند.
    در زمان فعلی برنامه ای برای زندگی روزانه خود دارید؟
    دلیلی که باعث می شود چند سال پشت کنکور بمانید چیست؟
    آیا هدف مشخصی برای زندگیتان دارید؟
    در مورد احساساتتان با خانوادیتان صحبت کرده اید؟
    به این سوالات پاسخ بدهیده البته رد صورت امکان خلاصه تر تا باهم بیشتر صحبت کنیم

  8. کاربران زیر از ravanshenas-therapy بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2019
    شماره عضویت
    40837
    نوشته ها
    18
    تشکـر
    5
    تشکر شده 10 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکلات شدید با خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط dehghan نمایش پست ها
    با سلام خدمت شما دوست عزیز
    قابل درک است که شما دوست دارید استقلال داشته باشید و به شما و نیازهایتان توجه شود و اینکه به نظر می رسد آنها با این رفتارها می خواهند مسیر درست را به شما نشان بدهند در صورتی که متوجه یک سری اشتباها رفتاری خودشان نیستند.
    در زمان فعلی برنامه ای برای زندگی روزانه خود دارید؟
    دلیلی که باعث می شود چند سال پشت کنکور بمانید چیست؟
    آیا هدف مشخصی برای زندگیتان دارید؟
    در مورد احساساتتان با خانوادیتان صحبت کرده اید؟
    به این سوالات پاسخ بدهیده البته رد صورت امکان خلاصه تر تا باهم بیشتر صحبت کنیم
    سلام ومچکر که پیام منو خوندید بله حق باشماست اونا میخوان راه درست بهم نشون بدن اما راخی که خودشون فک میکنن درسته برنامه که دارم برای کنکور درس میخونم البته دانشجو هم بودم که انصراف دادم چون برادر بزرگترم به زور اسم منو نوشته بود و مثلا چون پدر ندارم یه جورایی از بار مسئولیتش کاسته بشه اینو خودش میگه نه من دلیل پشت کنکور ماندنم نمیدونم شاید تنبلی شایدم باورتون نشه اما کلا نمی تونم خودمو مجبور به کاری کنم راستش این قدر حسرت خوردم و تو رویاهام به ارزو هام فکر کردم که دیگه تو واقعیت انگار جونی برای به دست اوردنشون ندارم اصلا اعصاب درس خوندن ندارم اما موقعیت که دور باشم و یه فعالیت دیگه هم انجام بدم تا شاید بعد این که حالم بهتر شد دوباره کنکور بدم هم خانواده ام مانع میشن برنامه خاصی که نه میگم قبول شم شاید دس بردارن و بله بار ها بارها باهاشون صحبت کردم تک وتک و باهم هیچ فایده ای نداره اصلا گوش نمیدن به حرفام فقط میشنون بعدا میگن مقصر تو بودی تو ابروی خانواده رو بردی با درس نخوندنت ممکنه مامان با این کار که کردی سکته کنه مقصر خودتی خودت خواستی حالا خانوداه وفامیلای ما کاملا ادم های معمولی هستن ما تو فامیل دکتر نداریم که بگم همه باسوادن نه بابا مادرم اصلا قدرت تصمیم گیری نداره فقط نگاهش به حرف بقیه است ببخشید سعی کردم کوتاه بنویسم ولی نشد

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39631
    نوشته ها
    1,440
    تشکـر
    0
    تشکر شده 473 بار در 393 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : مشکلات شدید با خانواده

    در اینکه برخورد آنها برای تشویق شما به موفقیت صحیح نمی باشد شکی نیست چون با سرزنش نمی توان به موفقیت کسی کمک کرد . اما نکته ای که نیاز است به ان توجه کنید این است که آیا شما بخاطر رفتارهای اشتباه دیگران می خواهید تمام اهداف و برنامه های خودتان را کنار بگذارید؟
    شما باید بپذیرید که رفتار ان در همین سطح می باشد و سعی کنید مسیر مشخصی برای زندگیتان برنامه ریزی کنید بدون داشتن برنامه اهداف تنها در شکل یک آرزو باقی خواهند ماند و تنها در خیالاتتان به آنها می رسید اما با داشتن برنامه و اجبار خودتان برای رسیدن به هدفهای کوچک در راستای هدف بزرگی که دارید می تواند باعث شود که انرژی بیشتری برای ادامه مسیر بگیرید .
    سعی کنید استعداده و ویژگی های مثبت و منفی خودتان را بشناسید در این صورت با انگیزه بیشتری در سمت رسیدن به استعدادها و افزایش ویژگی های مثبت و در کنار ان کاهش رفتارهای منفی گام خواهید برداشت .
    سعی کنید نه برای رضایت دیگران و گرفتن برچسب دختر خوب یا دختر بد تغییر رفتار بدهید بلکه برای نزدیک شدن به فردی که خودتان از ان رضایت بیشتری دارید گام بردارید .

  11. کاربران زیر از ravanshenas-therapy بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2019
    شماره عضویت
    40837
    نوشته ها
    18
    تشکـر
    5
    تشکر شده 10 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکلات شدید با خانواده

    نمی دونم خودم اصلا چی می خوام خانواده ام خیلی پرخاشگر و تند خو هستن ازشون می ترسم خیلی

  13. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2019
    شماره عضویت
    40837
    نوشته ها
    18
    تشکـر
    5
    تشکر شده 10 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکلات شدید با خانواده

    میشه لطفا بگید چی کار کنم که کمتر اذیت بشم بابت رفتارشون منو خیلی ضعیف کردن من ازشون می نرسم همش داد و فریاد راه می اندازن بابت کوچکترین حرف یا حرکتی مثلا همین امشب من گفتم دوس دارم بعد کنکور برم از موسساتی که می فرستن خارج سوال کنم چه جوری میشه رفت یهو خواهرم عصبی شد گفت اره برو بلا سرت بیارن کی تورو خارج راه میده فیلم رو ندیدی سر دختره بلا آوردن مامانم میگفت مگه درسی نمیخواد بره منم گفتم اره فقط میخوام برم بپرسم همین خواهرم داد و بیداد و دعوا که قسم بخور به حق دوازده امام که نمیری قسم بخور بدون اجازه ما هیچ غلتی نمی کنی به خدا کپ کردم از حرفاشون از اون طرف مادرم میگه اره ما خنگیم و ساده زود سرمون بلا میاد تو هم بعد مرگ من هرگورستونی که خواستی برو منم گریه ام گرفت دیگه خسته شدم اش نخورده و دهن سوخته به نظر شما میشه با این خانواده درمورد چیزی حرف زد یا کمک خواست محاله

  14. بالا | پست 11


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : مشکلات شدید با خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط هی خدا نمایش پست ها
    میشه لطفا بگید چی کار کنم که کمتر اذیت بشم بابت رفتارشون منو خیلی ضعیف کردن من ازشون می نرسم همش داد و فریاد راه می اندازن بابت کوچکترین حرف یا حرکتی مثلا همین امشب من گفتم دوس دارم بعد کنکور برم از موسساتی که می فرستن خارج سوال کنم چه جوری میشه رفت یهو خواهرم عصبی شد گفت اره برو بلا سرت بیارن کی تورو خارج راه میده فیلم رو ندیدی سر دختره بلا آوردن مامانم میگفت مگه درسی نمیخواد بره منم گفتم اره فقط میخوام برم بپرسم همین خواهرم داد و بیداد و دعوا که قسم بخور به حق دوازده امام که نمیری قسم بخور بدون اجازه ما هیچ غلتی نمی کنی به خدا کپ کردم از حرفاشون از اون طرف مادرم میگه اره ما خنگیم و ساده زود سرمون بلا میاد تو هم بعد مرگ من هرگورستونی که خواستی برو منم گریه ام گرفت دیگه خسته شدم اش نخورده و دهن سوخته به نظر شما میشه با این خانواده درمورد چیزی حرف زد یا کمک خواست محاله
    احتمالاً شما این ویژگی رو داری که برخلاف بقیه اعضای خانوادتون، آروم هستین و منطقی فکر میکنین و برای همینه تضاد ایجاد میشه.

    نظر منو میپرسین میگم همین آروم و منطقی بودنتونو بچسبین و اونا هر چی گفتن الکی بگید باشه، چون اکثر حرفهای اونا لحظه ای هست و بعداً یادشون میره چی گفته بودن و چی خواسته بودن، همین که بگید باشه جَو آروم میشه.

    بعدش در آرامش به کارای خودتون برسید و به اهدافتون فکر کنید و در موردشون لزومی نداره با اونا حرف بزنید، وقتش که برسه و شرایط فراهم بشه میتونید کاریو بکنید که دوس دارید.

  15. کاربران زیر از Experience بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2019
    شماره عضویت
    40837
    نوشته ها
    18
    تشکـر
    5
    تشکر شده 10 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکلات شدید با خانواده

    بله همین طوریه خانواده من در باره ی هر مضوعی سریع واکنش نشون میدن برخلاف این که من حتی اگر بد ترین کار یا حرفم بهم زده شده فک میکنم چرا طرف این کار رو کرد حتی درمورد حرف های خواهر و مادرم فک میکنم و بعضی وقتا بهشون حق می دم ممنون که جواب پیام هامو میدید

  17. کاربران زیر از هی خدا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 13


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : مشکلات شدید با خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط هی خدا نمایش پست ها
    بله همین طوریه خانواده من در باره ی هر مضوعی سریع واکنش نشون میدن برخلاف این که من حتی اگر بد ترین کار یا حرفم بهم زده شده فک میکنم چرا طرف این کار رو کرد حتی درمورد حرف های خواهر و مادرم فک میکنم و بعضی وقتا بهشون حق می دم ممنون که جواب پیام هامو میدید
    این روش خوبیه اگه میخوای دیگران آروم باشن خودت باید آروم باشی، اینجوری احساس آرامش پیدا میکنی.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد